ساقی کوثر

وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (مائده/56)
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مدیریت در اسلام

19 آذر 1398 توسط گل عفاف

مدیریت  در اسلام


? از قول امام سجاد علیه السلام، نقل شده که به درگاه خداوند چنین عرضه می داشت:

«إِلٰهِى إِلَيْكَ أَشْكُو مِن نَفْسٍ بِالسُّوءِ أَمَّارَةً ، وَبِمَعاصِيكَ مُولَعَةً، وَ بخَطِيئَتکَ مُبادِرَةً» پروردگارا! به تو شکایت می کنم از نفسی که مرا به سوی زشتی ها می کشد و به معصیت تو حریص می باشد و به خطاها مبادرت می ورزد.

آن جا که پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام از خطر و شر نفس، به خدا پناه می برند و از خدا یاری می طلبند، چگونه ما با همه ضعف و سستی مان از خطر نفس غافل هستیم؟ آنجا که عقاب پر بریزد / از پشه لاغری چه خیزد؟

برای همین «احساس خطر» بوده که علی علیه السلام به مالک اشتر می فرماید:

«…وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَواتِ، وَ يَزَعَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ، فَإنَّ النَّفْسَ أَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إلاّ ما رَحِمَ اللهُ» این نوشته ای است که بنده خدا علی بن ابی طالب بدین وسیله از مالک بن حارث نخعی پیمان گرفته … و به او امر کرده که نفس خود را از شهوات و خواهش ها فرونشاند و هنگام سرکشی نفس، آن را بازدارد تا عنان خود را به دست نفس اماره ندهد، زیرا نفس، آدمی را به سوی زشتی ها می کشد، مگر کسی که خدا به او رحم کند.

 نظر دهید »

نصایح

18 آذر 1398 توسط گل عفاف

? نصایح ?

?شفیق ابن ابراهیم گوید: پنج مساله را از 700 عالم پرسیدم، همه یک جواب دادند!!!

1: پرسیدم عاقل کیست؟ گفتند: آنکه دل به دنیا نبندد
2: سوال کردم زیرک کیست؟ جواب دادند: آنکه دنیا مغرورش نکند
3: گفتم: بی نیاز کیست؟ گفتند: کسی که به آنچه خدا داده رضا دهد.
4: گفتم: فقیر کیست؟ گفتند: آنکه دائم در فکر زیاد کردن است،
5: پرسیدم بخیل کیست؟ جواب دادند: آنکه حق خدا را ندهد.

برگرفته از کانال نداءالاسلام

 نظر دهید »

برای عاقل یک اشاره کافیست

16 آذر 1398 توسط گل عفاف

? حکایت_آموزنده ?

« برای عاقل یک اشاره کافیست. »

?مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت.

? مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!

?منبع: مثنوی معنوی مولانا

 1 نظر

حکایت آموزنده

15 آذر 1398 توسط گل عفاف

? حکایت_آموزنده ?

?مردى مهمان ملانصرالدين بود. از ملا پرسيد: شما اولاد داريد؟ ملانصرالدين جواب داد: بله! يك پسر دارم. مرد گفت: مثل جوانهاى اين دور و زمونه دنبال جوانگردى و عمر هدر دادن كه نيست؟
ملّا گفت: نه!

مرد پرسيد: ” اهلِ شربِ خمر و دود و دم و اين جور چيزهاى زشت كه نيست؟ ملّا جواب داد: ” ابداً . مرد گفت: قماربازى هم كه نمى كند؟ ملا گفت: ” خير! اصلا و ابدا ! مرد گفت: خدا رو كُرور كُرور شكر! بايد به شما به خاطر چنين فرزند صالحى تبريك و تهنيت گفت: آقازاده چند ساله است؟

ملانصرالدين گفت: شير مى خورد. همين چند ماه پيش او را خدا داده به ما

 نظر دهید »

حفظ آبروى مسلمانان

14 آذر 1398 توسط گل عفاف

? حکایت_آموزنده ?

✍️ حفظ آبروى مسلمانان توسط امام حسن عسکری (علیه السلام)

?عصر حكومت طاغوتى متوكل (دهمین خلیفه عباسى) بود، او امام حسن عسكرى علیه السلام را به جرم دفاع از حق ، در شهر سامره به زندان افكنده بود، اتفاقا در آن سال بر اثر نیامدن باران زمین هاى كشاورزى خشك شده بود و دامها تلف شده بودند، مسلمانان سه روز پى در پى براى نماز استسقاء (طلب باران ) به صحرا رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد.

?ولى روز چهارم، جاثلیق (روحانى بزرگ مسیحی) به همراه مسیحیان بیرون رفتند و دعا كردند و در آن روز باران آمد.

? مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد، همین موضوع باعث سرشكستكى مسلمین و آبروریزى شد، عده اى در حقانیت دین اسلام شك كردند، گفتگو و بگو مگو در این باره زیاد شد، و بنابراین بود كه روز ششم نیز مسیحیان همراه جاثلیق خود به بیابان براى دعا بروند، اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران مى آمد، آبروى مسلمانان در نزد مسیحیان ، بیشتر مى رفت ، و شرمنده و خوار مى شدند.

?متوكل ، بیاد امام حسن عسكرى علیه السلام كه در زندان بود افتاد. دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آوردند، متوكل به آن حضرت گفت : اى ابومحمد، دین جدت (اسلام) را دریاب.

? امام حسن عسكرى علیه السلام به همراه چند نفر از خدمتكاران نیز بیرون رفتند، آنگاه آن حضرت به یكى از غلامانش فرمود: «تو نیز به میان جمعیت مسیحیان برو، هنگامى كه جاثلیق براى دعا دستهایش را به سوى آسمان بلند كرد، خود را به كنار او برسان ، و در میان دو انگشت دست راستش ، چیزى هست ، آن را بگیر و بیاور».

? آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول كنار جاثلیق ایستاد و همین كه او دستهایش را به طرف آسمان براى دعا بلند كرد، غلام بى درنگ در بین دو انگشت دست راست او استخوانى كه سیاه رنگ بود، برداشت ، آن روز مسیحیان و جاثلیق هر چه دعا كردند، باران نیامد، و آسمان صاف و آفتابى شد. و مسیحیان شرمنده بازگشتند. متوكل از امام حسن عسكرى علیه السلام پرسید: این استخوان چیست ؟

? ایشان فرمودند: «این استخوان از قبر پیغمبرى برداشته شده است ، و هر گاه استخوان بدن پیامبرى آشكار گردد باران مى آید». به این ترتیب در آن روز، آبروى از دست رفته مسلمین به جاى خود آمد، و عزت و سر بلندى اسلام در نزد مسیحیان، حفظ گردید.

?منبع: داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السلام / محمد محمدی اشتهاردی‏

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

ساقی کوثر

وبلاگ فرهنگی،سیاسی، اجتماعی
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ثقلین
    • مناسبت
  • خیر کثیر
  • فضای مجازی از دیدگاه مقام معظم رهبری
  • دعا برای سلامتی امام زمان عج
  • جمعه های انتظار
  • حدیث روز
  • فضای مجازی
  • دعا و زیارات ایام هفته
  • درس اخلاق
  • کلام رهبر
  • عمومی
  • بصیرت افزایی و روشنگری
  • اخلاقی - تربیتی
  • داستانهای عبرت آموز
  • کلیپ های تکان دهنده
  • یادداشت های خودم
  • یادیارن شهید
  • احکام
  • زنگ تفریح
  • نهج البلاغه
  • صحیفه سجادیه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس