نقش نیت در اعمال
تاثير نيت در اعمال ما چقدر است؟
تاثير نيت در اعمال ما چقدر است؟
حکایت شیخ جعفر امین وگناه زبان
در زمان آیت الله بهبهانی تاجری اصفهانی وتهرانی وشیرازی هر سه باهم به نیت مکه راهی عراق شدند و بعد از زیارت اماکن مقدس عراق قصد کعبه داشتند و مقداری پول داشتند و می خواستند به دست انسانی امین بسپارند نزد آیت الله بهبهانی رفتند.
آن بزرگوار آدرس شیخ جعفر امین را به آنها دادند. سه تاجر ایرانی نزد شیخ جعفر امین رفتند وپول ها را به امانت سپردند.
شیخ جعفر امین مردی بسیار مومن بود که معرف به شیخ جعفر امین شده بود. سه تاجر ایرانی بعد از تمام شدن زیارت مکه به عراق رفتند وسراغ شیخ جعفر امین را گرفتند
فهمیدند که شیخ فوت کرده است پسر شیخ دفتر پدرش را آورد ونام دوتن از تاجرها ومقدار پولشان و آدرس پولشان را دید ولی از تاجر سوم خبری نبود! آن تاجر بی چاره پولش را می خواست ولی پسرش خبری از پول او نداشت مجبور شد تا پیش آیت الله بهبهانی برود .
آیت الله بهبهانی گفت باید امشب با چند تن از انسانهای درستکار سر قبرشیخ جعفر امین بروید و دعا کنید شاید فرجی شود شب اول خبری نشد تا شب سوم که سر قبر شیخ بودند و دعا می کردند صدایی از قبر شنیده شد و آدرس پول را شیخ گفت ولی شنیدند که شیخ آه و ناله می کند و می گوید هرچه می کشم از دست قصاب است. خبر به آقای بهبهانی رسید و فکر چاره ای بودند. بعد از خانواده شیخ سوال کرد؛ شیخ با کدام قصاب داد و ستد داشته است. قصاب را یافت و به قصاب گفت چرا از دست شیخ جعفر امین ناراحتی؟ قصاب گفت خدا عذاب قبرش را زیادتر کند.
از قصاب خواهش کرد تا علت ناراحتی اش را بگوید. قصاب گفت من دختری داشتم که دم بخت بود و مردی کوفی که چوپان بود وبرای من گوسفند می آورد و به من پیشنهاد کرد تا دخترم را برای پسرش بگیرد و قرار شد من به کوفه بروم و در مورد خانواده ی آنها تحقیق کنم و او نیز درباره ما تحقیق نماید بعد که من تحقیق کردم فهمیدم خانواده ی خوبی هستند به او گفتم از نظر من ازدواج اشکالی ندارد و مرد کوفی نزد شیخ جعفر امین رفته بود و سوال کرده بود قصاب وخانواده ی او چگونه هستند شیخ که قصد داشته دختر قصاب را برای پسرش بگیرد.
فکر می کند: میگوید چه بگویم که هم گناه نباشد وهم بتوانم دختر را برای پسر خودم بگیرم شیخ فقط در یک کلمه به مرد کوفی می گوید: (من نمی دانم)
مرد کوفی با خودش فکر می کند و می گوید حتما طوری هست که شیخ این حرف را زد و مرد کوفی به یک نفر سفارش داد برو به قصاب بگو منتظر من نباش و دخترت را شوهر بده و آن مرد فراموش می کند و قصاب هم منتظر می ماند ولی روزها می گذرد و سال ها ولی از مرد کوفی خبری نمی شود تا این که دختر قصاب سنش بالا می رود و دیگر خواستگاری نداشته و شیخ جعفر امین هم که به پسرش می گوید: دختر قصاب را می خواهم برایت خواستگاری کنم قبول نمی کند. تا این که بعد از سالها مرد کوفی را می بیند وسراغ پسرش را از او می گیرد مرد کوفی می گوید من که چند سال پیش برایت سفارش فرستادم و علت انصراف خودش را حرف شیخ جعفر امین مطرح می نماید. و از همان روز قصاب شروع به نفرین می کند.
آیت الله بهبهانی به قصاب می گوید اگر من یک داماد خوب برای دخترت پیدا کنم. آیا راضی می شوی؟ آیت الله بهبهانی رو به یکی از شاگردانش می کند که تا کنون ازدواج نکرده بوده و از او می خواهد با دختر قصاب ازدواج کند ازدواج صورت می گیرد و قصاب راضی می شود.
و شیخ از عذاب قبر نجات می یابد.
منبع؛ کتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد دوم صفحه ی ۲۴۷تا ۲۵۵
آموزش معنویت
آموزش معنویت به کودکان ، تنها کار یک هفته نیست.
کودکان نیاز دارند هر روز ارزش های معنوی را در زندگی ببینند؛ و در این باره سخن بگویند. برای اینکه کودک اصل موضوع را بگیرد ، باید اهمیت معنویت را بخش مهمی از زندگی روزمره به شمار آورید.
آسمان ، ابرها و درختان را به کودک نشان دهید؛ و درباره ی چگونگی پیدایش و کسی که آن را آفریده است، سخن بگویید.
برایش توضیح دهید چگونه باورهایتان به شما کمک کرده است ، که از پس مشکلات گوناگون برآیید؛ و به او نشان دهید چگونه در لحظه های نیاز و ناراحتی با باورهای معنوی خود ارتباط برقرار می کنید.
همچنین شیوه ی کمک این باورها را به لذت و آرامش در زندگی برایش توضیح دهید. بسیار مهم است کودکان بیاموزند ، که بُعد معنوی در زندگیشان جایگاه مهمی دارد.
?به کودک خود گوش کنید؛
شما از پرسش ها و دیدگاه های کودک میتوانید جایگاه معنویت را در زندگی او بیابید. پرسش های دشوار آنان را نادیده نگیرید.
زمانی که کودک پرسش هایی درباره ی زندگی پس از مرگ دارد ، در پی پاسخی دقیق است؛ حتی اگر تمام پاسخ ها را نمی دانید ، دست کم درباره ی باورهای خودتان با او سخن بگویید، تا آنجا که بفهمد این مسئله بسیار مهم است؛ و ارزش دارد به آن بیندیشید.
زمانی که کودکان پیش دبستانی از مرحله ی طبیعی اندیشه ی جادویی می گذرند ، قدیسان ، فرشته ها و خدا را همانن انسان های عادی دور و برشان می بینند.
گاهی پرسش هایشان گیج کننده است؛ برای نمونه: (( مگه خدا چند تا چشم داره ، که میتونه همه ی ما رو ببینه ؟)) میتوانید این پرسش ها را به گفتگوی جالبی تبدیل سازید ؛ به ویژه اگر نمیتوانید به سرعت پاسخ خوبی به او بدهید.
پرسش ها و داستان هایی که ساخته ی پندار کودک است ، نشانه ی کندوکاو و رشد معنوی اوست. واژگان و تصویرهایی که آنان برای توضیح بعد معنوی زندگی به کار می برند ، نوع اندیشه و باورهایشان را بیان می کند.
کودکان پیش دبستانی ممکن است خدا را به صورت سوپر قهرمان گمان کند ؛ یا بهشت را همانند جایی پر از شیرینی و اسباب بازی در نظر بگیرند.
بسیار مهم است ، که پدر و مادر و آموزگاران این مرحله ی طبیعی اندیشه ی جادویی را سرکوب نکنند. به جای آن ، کشفیات کودک را از راه پندارهایش تقویت سازند. این فرصت ها را لحظه های آموزنده ای بدانید ؛ و باورهای کودک را به باورهای خانواده ارتباط دهید.
?از همان آغاز نظارت داشته باشید.
هنگامی کودکان درباره ی خدا ، مرگ یا خلقت می پرسند ، از این لحظه ها بهره ببرید ؛ و با آنان براساس سطح درکشان گفتگو کنید.
بحثی را که کودک آغاز کرده است، تاثیر یادگیری بیشتری دارد ، تا وقتی که والد خودش بحث را آغاز کند. هنگام دیدن اخبار یا حرف زدن درباره ی رویدادهای ناگوار یا بی عدالتی ها ، جنبه های معنوی چنین رویدادهایی را نیز پیش بکشید.
بیشتر کودکان به مسائل معنوی اشتیاقی دارند که باید آنرا در نظر گرفت ؛ و از فرصت های گفتگو با آنان درباره ی این مسائل استقبال کرد.
?از رویدادهای معنوی روزمره بهره ببرید.
در خانواده ی ما زمان های نیایش روزانه فرصت مهمی برای انتقال باورهایمان به کودک است. آنان به نیایش های ما گوش می دهند. هنگامی از خدا لطف ، بخشایش یا توانایی سازگاری با موقعیت های دشوار زندگی را می خواهیم ، کودک را برانگیزانید ، تا درباره ی رویدادهایی که در زندگی ، در مدرسه ، هنگام بازی و خانه پیش آمده است ، سخن بگوید ؛ و از خدا آمرزش و یاری بخواهد.
این مراسم بنیان این نیایش هارا در کودک بنا می نهد ؛ و کودک همواره میتواند با انجام آنها جایگاه معنویترا در زندگی اش حفظ کند. ان شاءالله (برگرفته از کانال نداء الاسلام)
گذرا بودن دنیا
✨یا جابِرُ الدُّنیا عِندَ ذَوِی الاَلبابِ کَفَیءِ الظِّلالِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ اِعزازٌ لِاَهلِ دَعوَتِهِ الصَّلاةُ تَثبیتٌ لِلاِخلاصِ وَ تَنزیهٌ عَنِ الکِبر✨
?یا جابِرُ الدُّنیا عِندَ ذَوِی الاَلبابِ کَفَیءِ الظِّلال
عمرمثل سایه است؛ فَیء، آن سایهی بعد از زوال روز را میگویند. همچنان که این سایه اعلام پایان روز است و هر لحظه به لحظهای که این سایه طولانی میشود، نشان میدهد که روز دارد تمام میشود.
این عمر ما هم همین جور است. اینجا «دنیا» یعنی عمر من و شما که مثل همین سایه است؛ هر چه این سایه طولانیتر میشود، معنایش این است که به آن آخِر داریم نزدیکتر میشویم.
بعضیها از اینکه سالِ گذشته تمام شد، سال نو شروع شد، خوشحال میشوند؛ خب، عیبی هم ندارد، چون عید است و خوشحالی اشکال ندارد امّا توجّه به این نکته هم لازم است سال که تمام میشود، یعنی عمر ما تمام میشود؛ در واقع این عمر ما است که دارد به پایان میرسد، به این توجّه باید کرد. پیر و جوان هم ندارد؛ البتّه احتمال سر رسیدن اجل در مورد افراد پیر و مسن قهراً بیشتر است امّا جوانها هم هستند.
ما در همین بحث خودمان، جمع خودمان بعضی جوانها را داشتیم که سالهای زیادی از سنین کنونیِ ما کمتر بودند، از دنیا رفتند؛ به این باید توجّه کرد که هر چه میگذرد، در واقع دارد به آن انتها نزدیک میشود.
?لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ اِعزازٌ لِاَهلِ دَعوَتِه
بعد فرمود کلمهی لاالهالّااالله [یعنی] کلمهی توحید، اعزاز اهل دعوتِ لاالهالّااالله است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه وقتی شما میگویید لاالهالّااالله، عبودیّت غیرخدا را نفی میکنید.
مشکل اساسی مردم در طول تاریخ، عبودیّت غیر خدا بوده؛ مثل بندهی فرعونها بودن؛ الان هم همین جور است: بندهی پول، بندهی مقام، بندهی شهوت، بندهی قدرتهای بزرگ. وقتی شما میگویید لاالهالّااالله، یعنی من فقط یک معبود دارم؛ نه پول را عبادت میکنم، نه مقام را عبادت میکنم، نه امپراتور را عبادت میکنم، نه فرعون را عبادت میکنم. عبادت هم صرفاً این نیست که انسان تقدیس بکند طرف را؛ نه، ممکن است اصلاً قبول هم نداشته باشد در دلش آن را، امّا عبادتش بکند!
عبادت یعنی اطاعت کردن با همهی وجود؛ این عبادت است. پس وقتی که ما میگوییم لاالهالّااالله، در واقع داریم یک مایهی عزّت را برای خودمان تأمین میکنیم؛ یعنی «وَالاَغلـّْلَ الَّتی کانَت عَلَیهِم»خودمان را از این اغلال داریم رها میکنیم.
?الصَّلاةُ تَثبیتٌ لِلاِخلاص
بعد فرمود نماز هم این خصوصیّتها را دارد که اوّلاً تثبیت اخلاص است، یعنی برای خدا کاری انجام دادن؛ چون نماز، ذکر خالص خدا است و هیچ چیزی مخلوطش نیست و از اوّلی که انسان تکبیرةالاحرام را میگوید، مشغول ذکر الهی است؛ البتّه اگر توجّه و حضور داشته باشد؛ حالا ما که حواسمان گاهی پرت بشود که هیچ؛ آن کسی که حضور قلب دارد و خود را حاضر در مقابل خدای متعال میداند، نماز او یکسره ذکر خدا است؛ هم با لفظ، هم با عمل.
ایستادن در مقابل خدا، رکوع کردن در مقابل خدا، سجودکردن در مقابل خدا، دست بلندکردن به دعا در مقابل پروردگار، ذکر خالص است و اخلاص را در دل انسان زیاد میکند.
?و تَنزیهٌ عَنِ الکِبر
کبر را هم از انسان دور میکند؛ چون انسان به خاک میافتد دیگر. البتّه حواسمان جمع باشد که در این نمازهایی که میخوانیم، بخصوص حالا بعضیها از ماها که مثلاً فرض کنید امام جماعتیم و یک جمعیّتی پشت سرمان نماز میخوانند، این از آن حالتِ به اصطلاح به خود گرفتن عنوان، آن حالتِ اَشِر و بَطَر خارج بشود؛ لَم اَخرُج اَشَراً وَ لا بَطَرا؛در حال نماز، انسان گاهی اوقات تصوّر کند که حالا این منم که دارم میخوانم و همهی این پانصدنفر، هزار نفر، ده هزار نفر پشت سر من هستند؛ این حالت به وجود نیاید.
اگر این طور شد خودِ این مؤیّد کبر است؛ اگر این حالت نبود، آن وقت ضدّ کبر است؛ برای خاطر اینکه تعظیم است، تکریم است، به خاک افتادن است.
والحمدالله رب العالمین
برگرفته از دروس اخلاق رهبری