?به هنگام قیامت (به گونه ای) در صور اسرافیل می دمند که قلب ها از کار می افتد ، زبان ها باز می ایستد ، کوه های بلند و سنگ های محکم فرو می ریزد و قسمت های سخت آن نرم چون سرابی می ماند ، کوهستان ها با زمین هموار می گردد چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است ، پس در آن هنگام نه شفاعت کننده ای است که شفاعت کند، و نه دوستی که نفع رساند ، و نه پوزش خواستن سودی دارد.
?شفیق ابن ابراهیم گوید: پنج مساله را از 700 عالم پرسیدم، همه یک جواب دادند!!!
1: پرسیدم عاقل کیست؟ گفتند: آنکه دل به دنیا نبندد 2: سوال کردم زیرک کیست؟ جواب دادند: آنکه دنیا مغرورش نکند 3: گفتم: بی نیاز کیست؟ گفتند: کسی که به آنچه خدا داده رضا دهد. 4: گفتم: فقیر کیست؟ گفتند: آنکه دائم در فکر زیاد کردن است، 5: پرسیدم بخیل کیست؟ جواب دادند: آنکه حق خدا را ندهد.
به راستی با دیدن این کلیپ دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند!
حالا یک بار دیگر این داستان را باهم بخوانیم و ببینیم
روزى حضرت عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت: پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است، مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده و زبانش مترنم به این ذکر است:
« الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه » خدا را بر نعمتهاى ظاهریاش سپاس و بر نعمتهاى باطنیاش شکر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پیش رفته و به او سلام کرد، زن گفت: علیک السلام یا روح الله! فرمود اى زن تو که هرگز مرا ندیدهاى از کجا شناختى من عیسى هستم، زن گفت: آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى، فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده!
زن گفت: خدا را ثنا میگویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد میکنم که هرچه را میتوان با آن معصیت کرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم، اگر دست داشتم به حرام میآلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع میرفتم چه عاقبتى داشتم؟
این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.