حکم آرایش خفیف و غلیظ
کم آرایش خفیف و غلیظ…
نظر آیت الله خامنهای
کم آرایش خفیف و غلیظ…
نظر آیت الله خامنهای
? #وسواس_خانم!
اگر خانمی با وجود سوال مرد، وسواس خود را قبل از ازدواج نگفته باشد، موجب فسخ عقد میشود؟
✍️ آیت الله خامنهای:
هر چند مرتکب دروغ و حرام شده است اما از موارد ایجاد حق فسخ برای شوهر نیست مگر اینکه در عقد شرط شده باشد.
✍️ آیت الله مکارم:
چنانچه زوجه هنگام عقد خبر از سلامت کامل داده و خلاف آن ثابت شده زوج حق فسخ دارد به شرط این که راضی به این وضع نشده باشد.
✍️ آیت الله سیستانی:
خیر؛ مگر اینکه خود را به وصف سلامت معرفی کرده باشد و عقد هم به قید سلامت یا مبنی بر شرط سلامت جاری شده باشد.
✍️ آیت الله شبیری زنجانی:
خیر؛ نمی تواند عقد را فسخ کند.
✍️ آیت الله فاضل:
وسواسی بودن زن موجب حق فسخ عقد برای شوهر نیست. لیکن واجب است وسواس را ترک کند و عمل کردن به وسواس حرام و گناه است.
?
ماجرای رفتار مالکاشتر با پسربچّهای که او را نشناخت و مسخرهاش کرد…
حکایت زن بدنام بنی اسرائیل که باعث انحراف عابد شد
زن بدنامی با چند نفر از جوانان بنی اسرائیل روبرو شد و با قیافه به ظاهر آراسته، آن ها را فریب داد و به فحشا کشانید.
یکی از همان جوانان به دیگری گفت: در جوانی و جذبه این زن همین بس که اگر فلان عابد این زن را ببیند، فریفته اش خواهد شد، زن آلوده وقتی این حرف را شنید، گفت: به خدا قسم تا او را منحرف نکنم، به خانه باز نمی گردم. هنگام شب به محل همان عابد رفت و درب را کوبید، گفت: بی پناهم، امشب مرا در خانه خود جای ده.
عابد امتناع ورزید. زن گفت: چند نفر جوان مرا تعقیب نمودند، اگر راه ندهی و آنها برسند، از چنگالشان خلاصی نخواهم داشت.
عابد چون این حرف را شنید، برای حفظ ناموس از چنگال اهریمنان به او اجازه ورود داد. آن زن همین که داخل خانه شد، لباس خود را از تن بیرون کرد و قامت دل آرای خودش را در مقابل او جلوه داد. چشم عابد به پیراهن زیبا و اندام دلربای او افتاد و چنان تحت تأثیر غریزه قرار گرفت که بی اختیار دست را بر اندامش نهاد. در این حال ناگاه به خود آمد و متوجه خطای خود گردید. دیگی بر سر بار داشت که در زیر آن آتش افروخته بود تا غذایی تهیه ببیند. به نزدیک آتش رفت و دست خود را بر آتش نهاد.
زن پرسید: این چه کار است که می کنی؟ جواب داد: دست من خودسرانه کاری کرد و من او را کیفر می کنم.
زن از دیدن این منظره بی طاقت شد و از خانه خارج گردید. در بین راه، به عده ای از بنی اسرائیل بر خورد و گفت: فلان عابد را دریابید که خود را می سوزاند. وقتی آمدند مقداری از دست او را سوخته یافتند!
?منبع:
کتاب پند تاریخ
?"عذاب شمر”
✍️علامه امینی می فرمودند:
مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهداعلیه السلام را چگونه به او میدهد؟ تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشستن و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمودند : این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی کردند :
که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست. کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام باز گردم. ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداعلیه السلام است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.