شبهه آزادی بیان(قسمت سوم)
تفاوتهای آزادی در ایران و آمریکا از دیدگاه رهبری
آزادی در اسلام الهی است و لی در غرب به دنبال ریشه آن هستند.در اسلام مبارزه برای آزادی یک تکلیف الهی است. در اسلام یک سری ارزشهای ثابتی وجود دارد که آزادی هم بر پایه آنهاست و نسبی ولی در غرب آزادی مطلق است.چون در غرب ارزش ثابتی وجود ندارد.
همين «آزادى اجتماعى» كه اينقدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضايع كردن فرآورده هاى ارزشمند معنوى يا مادّى يك ملت به كار گرفته شود، مضرّ است؛ درست مثل حيات خود يك انسان. «من قتل نفساً بغير نفس او فساد فى الارض فكانّما قتل النّاس جميعاً»[1]. ارزشهاى اخلاقى در آنجا، هيچ مانعى براى آزادى نيستند. تفاوت ديگر اين است كه در غرب، حدّ آزادى را منافع مادّى تشكيل مىدهد. ، اين است كه مقولهى «آزادى» مقولهاى اسلامى است. در بارهى آن، اسلامى بينديشيم و همه به نتايج آن به عنوان يك حركت اسلامى و يك تكليف شرعى، معتقد باشيم.
(12/ 06/ 1377) بيانات در مراسم فارغ التحصيلى گروهى از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس
من آنچه كه امروز در اين پيكار فكرى و مطبوعاتى كه عرض كردم پديده ى مباركى هم هست مشاهده مىكنم، اين است كه خيلى ها به اين اصل توجّه نمىكنند. در اينجا من دو، سه تفاوت عمده ى «آزادى» در منطق اسلام را با آزادى در منطق غرب بيان مىكنم. البته عرض كردم ليبراليسم، سرجمع همه ى نظريه ها و گرايشهاى گوناگونى است كه در اين مكتب وجود دارد و ممكن است بعضى از اين نظريه ها و گرايشها، در بعضى زمينه ها با بعضى ديگر مقدارى اختلاف داشته باشد؛ اما مجموعش اينهاست.
در مكتب غربى ليبراليسم، آزادى انسان، منهاى حقيقتى به نام دين و خداست. لذا ريشه ى آزادى را هرگز خدادادگى نمىدانند. هيچكدام نمى گويند كه آزادى را خدا به انسان داده است؛ دنبال يك منشأ و ريشه ى فلسفى برايش هستند كه عرض كردم. ريشه هايى هم ذكر كرده اند و تفسيرهاى گوناگونى در اين زمينه دارند. در اسلام، «آزادى» ريشه ى الهى دارد. خودِ اين، يك تفاوت اساسى است و منشأ بسيارى از تفاوتهاى ديگر مىشود. بنا بر منطق اسلام، حركت عليه آزادى، حركت عليه يك پديده ى الهى است؛ يعنى در طرف مقابل، يك تكليف دينى به وجود مىآورد. اما در غرب چنين چيزى نيست؛ يعنى مبارزات اجتماعى كه در دنيا براى آزادى انجام مىگيرد، بنا بر تفكّر ليبراليسم غربى، هيچ منطقى ندارد. مثلًا يكى از حرفهايى كه زده مىشود «خير همگانى» يا «خير اكثريّت» است. اين ريشه ى «آزادى اجتماعى» است. چرا من بايد بروم براى خير اكثريّت كشته شوم و از بين بروم؟ اين بى منطق است. البته هيجان هاى موسمى و آنى، خيلى ها را به ميدانهاى جنگ مىكشاند؛ اما هرگاه هركدام از آن مبارزانى كه در زير لواى چنين تفكّراتى مبارزهاى كرده باشند اگر واقعاً زير لواى اين تفكّرات، مبارزهاىانجام گرفته باشد به مجرّد اينكه از هيجان ميدان مبارزه خارج شوند، شك خواهند كرد: چرا من بروم كشته شوم؟
در تفكّر اسلامى، اينگونه نيست. مبارزه براى آزادى، يك تكليف است؛ چون مبارزه براى يك امر الهى است. همچنان كه اگر شما مى بينيد جان كسى را مىخواهند سلب كنند، موظّفيد برويد به او كمك كنيد. يك وظيفه ى دينى است كه اگر نكرديد گناه كردهايد. در زمينه ى آزادى هم همينطور است؛ بايد برويد، يك تكليف است.
بر اين تفاوت اساسى، باز تفاوتهاى ديگرى مترتّب مىشود. يكى اين است كه در ليبراليسم غربى چون حقيقت و ارزشهاى اخلاقى نسبى است، لذا «آزادى» نامحدود است. چرا؟ چون شما كه به يك سلسله ارزشهاى اخلاقى معتقديد، حق نداريد كسى را كه به اين ارزشها تعرّض مىكند، ملامت كنيد؛ چون او ممكن است به اين ارزشها معتقد نباشد. بنابراين هيچ حدى براى آزادى وجود ندارد؛ يعنى از لحاظ معنوى و اخلاقى، هيچ حدّى وجود ندارد. منطقاً «آزادى» نامحدود است. چرا؟ چون حقيقت ثابتى وجود ندارد؛ چون به نظر آنها، حقيقت و ارزشهاى اخلاقى نسبى است.[2]
«آزادى» در اسلام اينگونه نيست. در اسلام، ارزشهاى مسلّم و ثابتى وجود دارد؛ حقيقتى وجود دارد. حركت در سمت آن حقيقت است كه ارزش و ارزش آفرين و كمال است. بنابراين، «آزادى» با اين ارزشها محدود مىشود. اينكه اين ارزشها را چگونه بايد فهميد و به دست آورد، مقوله ى ديگرى است. ممكن است كسانى راه هاى غلطى را در فهم اين ارزشها بروند؛ ممكن است كسانى راههاى درستى را بروند. آن خارج از اين بحث است. به هرحال «آزادى» محدود به حقيقت و محدود به ارزشهاست.
همين «آزادى اجتماعى» كه اينقدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضايع كردن فرآورده هاى ارزشمند معنوى يا مادّى يك ملت به كار گرفته شود، مضرّ است؛ درست مثل حيات خود يك انسان. «من قتل نفساً بغير نفس او فساد فى الارض فكانّما قتل النّاس جميعاً»[3]. در منطق قرآن، كشتن يك انسان، مثل كشتن همه ى انسانيّت است. اين مفهوم خيلى عجيبى است. كسى كه دست به قتل يك انسان دراز مىكند، مثل اين است كه همه ى انسانيت را كشته است؛ چون تعرض به حريم انسانيت است. ليكن استثناء آن اين است: «بغير نفس او فساد فى الارض»؛ مگر اينكه آن كسى كه مورد اين تعرّض قرار مىگيرد، خودش به جان كسى تعرّض نموده، يا فسادى ايجاد كرده باشد. ببينيد؛ ارزشها و حقايق ثابت و مسلّم، اين آزادى را محدود مىكند؛ همچنان كه حقِّ حيات را محدود مىكند.
تفاوت ديگر اين است كه در غرب، حدّ آزادى را منافع مادّى تشكيل مىدهد. ابتدا براى آزاديهاى اجتماعى و فردى، محدوديتهايى را معيّن كردند؛ اين يكى از آنهاست. آن وقتىكه منافع مادّى به خطر بيفتد، آزادى را محدود مىكنند. منافع مادّى، مثل عظمت اين كشورها و سلطهى علمى اين كشورها. تعليم و تربيت، يكى از مقولاتى است كه آزادى در آن، جزو مسلّمترين حقوق انسانهاست. انسانها حق دارند ياد بگيرند؛ اما همين «آزادى» در دانشگاههاى بزرگ دنياى غربى محدود مىشود! دانش و فناورى والا به قول خودشانHIGH TEC قابل انتقال نيست! انتقال فناورى به كشورهاى معيّنى ممنوع است! چرا؟ چون اگر اين دانش و اين علم انتقال داده شد، از انحصار اين قدرت خارج شده است و اين قدرت مادّى و اين سلطه، به حال خود باقى نخواهد ماند. آزادى مرز پيدا مىكند؛ يعنى استاد حق ندارد كه فرضاً به شاگرد كشور جهان سومى شاگرد ايرانى، يا دانشپژوه چينى فلان راز علمى را بياموزد!
آزادى انتقال اطّلاعات و اخبار هم اينگونه است. امروز همه ى جنجال دنيا، براى آزادى اطّلاعات و اخبار است؛ بگذاريد مردم باخبر شوند؛ بگذاريد مردم بدانند. ترويج آزادى در غرب، يكى از مصاديق و مصرع هاى بلندش اين است؛ اما در حمله ى امريكا به عراق در زمان رياست جمهورى بوش[4] براى مدّت يك هفته يا بيشتر، رسماً همه ى اطلاعات سانسور شد. افتخار هم كردند و گفتند كه هيچ خبرنگارى حق ندارد يك عكس يا يك خبر از حمله ى امريكا به عراق منتقل و منتشر كند! همه مىدانستند كه حمله شده؛ خود آمريكاييها هم خبر دادند؛ اما از جزئيات آن هيچكس مطّلع نبود؛ چون مدّعى بودند كه اين كار، امنيت نظامى را به خطر مى اندازد! پس، امنيت نظامى، حقّ آزادى را محدود كرد؛ يعنى يك مرز مادّى و يك ديوار مادّى.
استحكام پايه هاى اين حكومت هم، مرز ديگر است. چند سال قبل از اين حدود چهار، پنج سال پيش در امريكا گروهى پيدا شدند، كه خبرش را هم همه ى كسانى كه اهل روزنامه اند، خوانده اند. البته بنده همان وقت تفاصيل بيشترى را از آن اطّلاع پيدا كردم؛ ليكن همه در روزنامه هاى ما هم نوشتند و گفتند. گروهى پيدا شدند كه اينها با گرايش مذهبى خاصى عليه حكومت فعلى امريكا زمان همين آقاى كلينتون اقدام كردند. عليه آنها مقدارى كارهاى امنيتى و انتظامى شد، اما فايده اى نبخشيد. خانه اى را كه آنها در آن جمع شده بودند، محاصره كردند و آتش زدند كه حدود هشتاد نفر در آتش سوختند! عكسهايش را هم منتشر كردند و همه ى دنيا هم ديدند. در ميان اين هشتاد نفر، زن هم بود، كودك هم بود، شايد يك نفرشان هم نظامى نبود. ببينيد؛ آزادى زنده ماندن، آزادى عقيده، آزادى مبارزهى سياسى، به اين حد محدود مىشود. بنابراين، آزادى در دنياى مادّى غرب هم حدود و مرزهايى دارد؛ منتها اين مرزها، مرزهاى مادّى است.
ارزشهاى اخلاقى در آنجا، هيچ مانعى براى آزادى نيستند. مثلًا نهضت همجنسبازى در امريكا، يكى از نهضتهاى رايج است! افتخار هم مىكنند؛ در خيابانها تظاهرات هم راه مى اندازند؛ در مجلّه ها عكسهايشان را هم چاپ مىكنند؛ با افتخار هم ذكر مىكنند كه فلان تاجر و فلان رجل سياسى جزو اين گروه است؛ هيچكس هم خجالت نمىكشد و انكار نمىكند! بالاتر از اين،بعضى از اشخاصى كه با اين نهضت مخالف مىكنند، مورد تهاجم شديد بعضى از مطبوعات و روزنامه ها واقع مىشوند كه ايشان با نهضت همجنسبازى مخالف است! يعنى ارزش اخلاقى، مطلقاً حدّ و مرزى براى آزادى معيّن نمىكند.
مثال ديگر در كشورهاى اروپايى است. مثلًا آزادى بيان را، تبليغات به نفع فاشيسم محدود مىكند، كه امر مادّى و حكومتى است؛ اما تبليغات عريانگرى كه آن هم يك حركتى است محدود نمىكند! يعنى مرزهاى آزادى در ليبراليسم غربى، با آن فلسفه و با آن ريشهى فلسفى و با آن نگرش، مرزهاى مادّى است؛ مرزهاى اخلاقى نيست. اما در اسلام، مرزهاى اخلاقى وجود دارد. در اسلام، آزادى، علاوه بر آن حدود مادّى، مرزهاى معنوى هم دارد. البته وقتى كسى عليه منافع كشور و عليه سود كشور اقدامى بكند، آزاديش محدود مىشود اين منطقى است اما مرزهاى معنوى هم وجود دارد. اگر كسى عقيدهى گمراهى دارد، عيبى ندارد. وقتى مىگوييم عيبى ندارد، يعنى پيش خدا و پيش انسانهاى مؤمن عيب دارد؛ ليكن حكومت هيچ وظيفهاى در قبال او ندارد. در جامعهى مسلمان، يهودى و مسيحى و بقيهى اديان گوناگون هستند؛ الآن در كشور ما هم هستند؛ در زمان صدر اسلام هم بودند؛ هيچ مانعى هم ندارد. اما اگر قرار باشد آن كسى كه عقيدهى فاسد دارد، به جان ذهن و دل افرادى كه قدرت دفاع ندارند، بيفتد و بخواهد آنها را هم گمراه كند، اين براى آدم يك مرز است. اينجا آزادى محدود مىشود. از نظر اسلام اينگونه است. يا مثلًا بخواهند اشاعهى فساد بكنند، بخواهند فساد سياسى و فساد جنسى و فساد فكرى به وجود آورند؛ يا همين فيلسوفنماهايى كه در گوشه و كنار هستند، بخواهند در بارهى اينكه تحصيلات عاليه براى جوانان خوب نيست، مقاله بنويسند؛ بنا كنند عيوبش را ذكر كردن؛ البته به احتمال قوى، درصدى نود اثر نخواهد كرد؛ اما ممكن است درصدى ده جوانان تنبل اثر كند. نمىشود اجازه داد كه كسانى بنشينند، با وسوسه و دروغ، انسانها را از تحصيل علم بازبدارند.
آزادىِ دروغگويى نيست. آزادىِ شايعه پراكنى نيست. آزادىِ ارجاف نيست. من گله اى كه دارم اين است كه چرا در زمينه ى مسائل آزادى، به مباحث اسلامى و به مبانى اسلامى مراجعه نمىشود؟ در قرآن سوره ى احزاب آيه ى 60 مىفرمايد: «لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهم». مرجفون در كنار منافقان و بيماردلان كه آنها دو دستهاند قرار دارند. منافقان يك دسته اند، بيماردلان الّذين فى قلوبهم مرض دستهى ديگرى هستند؛ اين «مرجفون» در كنار آنها گذاشته شدهاند. مرجفون يعنى كسانى كه مرتّب مردم را مىترسانند. يك جامعه ى تازه تأسيس شده ى اسلامى، با آن همه دشمن، آن همه بسيج قرآنى، آن همه بسيج نبوى، همه بايد براى دفاع از كشور و از اين نظام عظيم انسانى و مردمى، از لحاظ روحى آماده باشند؛ اما يك عده مثل خوره به جان مردم بيفتند و روحيه ها را تضعيف كنند؛ اينها مرجفونند. قرآن مىگويد: اگر «مرجفون» يعنى كسانى كه مرتّب مردم را مىترسانند، آدم را نااميد مىكنند، مردم را از اقدام بازمىدارند دست برندارند، «لنغزينك بهم»؛ تو را به جان آنها خواهيم انداخت. اين، مرز آزادى است. پس، آزادى در منطق اسلامى، يك تفاوت ديگرش اين است كه مرزى از ارزشهاى معنوى دارد.
تفاوت ديگر اين است كه آزادى در تفكّر ليبراليسم غربى، با «تكليف» منافات دارد. آزادى، يعنى آزادى از تكليف نيز. در اسلام، آزادى آن روى سكّهى «تكليف» است. اصلًا انسانها آزادند، چون مكلّفند. اگر مكلّف نبودند، آزادى لزومى نداشت؛ مثل فرشتگان بودند.
بشر خصوصيتش اين است كه مجموعه ى انگيزه ها و غرايز متضادّى است و مكلّف است كه در خلال اين انگيزه هاى گوناگون، راه كمال را بپيمايد. به او آزادى داده شده، به خاطر پيمودن راه كمال. همين آزادى با اين ارزش، براى تكامل است؛ كمااينكه خود حيات انسان براى تكامل است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون»[5]. خداوند جنّ و انس را آفريده، براى رسيدن به مرتبه ى عبوديّت او كه مرتبه ى بسيار والايى است. آزادى هم مثل حقِّ حيات است؛ مقدمهاى براى عبوديّت.
در غرب، در نفى «تكليف» تا جايى پيش رفته اند كه نه تنها تفكّرات دينى را، حتّى تفكّرات غير دينى و كلّ ايدئولوژىها را كه در آنها تكليف هست، واجب و حرام هست، بايد و نبايد هست، نفى مىكنند! الآن در آثار اخير همين ليبرالنويسهاى امريكايى و شبه امريكايى و كسانى كه پيامبرشان آنها هستند امّتهاى آنها در كشورهاى ديگر، از جمله متأسفانه بعضيها در كشور خود ما دنبال همين هستند ديده مىشود كه مىگويند تفكّر آزاد غربى، با اصل «بايد و نبايد» و با اصل ايدئولوژى مخالف است! اسلام به كلّى نقطه ى مقابل اين است. اسلام، «آزادى» را همراه با «تكليف» براى انسان دانسته كه انسان بتواند با اين آزادى، تكاليف را صحيح انجام دهد، كارهاى بزرگ را انجام دهد، انتخابه اى بزرگ را بكند و بتواند به تكامل برسد.
بنابراين، توصيه ى اول من به اين كسانى كه مىنويسند و بحث مىكنند، اين است كه در فهم مفهوم آزادى، مستقل باشيم، مستقل بينديشيم و وابسته نباشيم. توصيه ى دوم اين است كه از آزادى سوءاستفاده نشود. بعضي ها مكرّر تأكيد و تكرار مىكنند: «آزاديهاى تازه به دست آمده ى مطبوعاتى!» به نظر من، اين يك حرف غير واقعى است؛ حرفى است كه منشأ آن هم راديوهاى بيگانه است. البته الآن در روزنامه ها و مجلّات، مطالبى مىنويسند و تعرّضهايى مىكنند. بعضى از اين افراد، در گذشته اين كارها را نمىكردند؛ بعضى ديگر هم مىكردند. د
، امروز هم همانطور است؛ هيچ فرقى نكرده است. امروز هم اگر كسانى اضلال كنند، افساد كنند، ارجاف كنند، باز همانگونه است؛ فرقى نكرده است. بنابراين، اين حرف را نبايد مرتّب تكرار كرد كه «آزادىِ تازه بهدست آمده!» مىبينم كه بعضى از مسئولان خطاب به مطبوعات مكرّر مىگويند كه از آزاديها زياد استفاده نكنيد، تا مبادا اصل آزادى به خطر بيفتد! اين چه حرفى است؟! از آزادى هرچه بيشتر استفاده كنند، بهتر است؛ منتها خارج از مرز نباشد. هرچه افراد بيشتر از حقِّ خدا داده استفاده كنند، نظام اسلامى به هدف هاى خودش بيشتر رسيده است. ما هميشه گله مان از نويسنده ها اين بوده كه چرا نمىنويسند، چرا تحقيق نمىكنند، چرا تحليل نمىكنند.
مرزهاى صحيح را بايد رعايت كرد. البته اين مرزها هم مرزهايى نيست كه يك حكومت يا يك نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آنها را تعيين كند. حالا اگر هم به فرض حكومتهايى در دنيا هستند كه لا بد هم هستند و تعيين مىكنند، نظام جمهورى اسلامى اينطور نيست؛ نظام جمهورى اسلامى مبنايش بر عدالت است. يعنى اگر مقام رهبرى از عدالت بيفتد، به طور خودكار و بدون اينكه هيچ عامل ديگرى لازم باشد، از رهبرى مىافتد. در چنين نظامى معنا ندارد كه بخواهند براى منافع صنفى يا گروهى يا ديدگاههاى خاص حكومتى، مرزى معين كنند؛ نه. مرز، همان مرزهاى اسلامى است؛ همان چيزهايى است كه در قرآن و در حديث و در فهم صحيح از دين، به عنوان مرز شناخته شده؛ اينها معتبر است و بايد هم رعايت شود. اگر هم رعايت نشود، مسئولان موظّفند؛ مسئولان قضائى، مسئولان دولتى، وزارت ارشاد، ديگران همه موظّفند. اگر به وظيفه عمل نكنند، گناه و تخلّف كردهاند. موظّفند كه اين مرزها را رعايت كنند. در داخل آن مرزها كه البته آن مرزها استثناءهاست همان اصل زيباى درخشان آزادى است كه بايد مورد استفاده قرار گيرد. من اين اظهارات غير مسئولانه را نمىپسندم كه تكرار گردد و گفته شود.
آنچه كه من امروز به عنوان جمعبندى عرض مىكنم، اين است كه مقوله ى «آزادى» مقوله اى اسلامى است. در باره ى آن، اسلامى بينديشيم و همه به نتايج آن به عنوان يك حركت اسلامى و يك تكليف شرعى، معتقد باشيم. آنچه را كه بحمد اللّه در صحنه ى جامعه وجود دارد، قدر بدانيم و از اين امكان حدّ اكثرِ استفاده را بكنيم. صاحبان فكر و صاحبان انديشه بايد تلاش كنند. البته بعضى از بحثها هست كه در چارچوب هاى تخصّصى مطرح است و بايد در مدارس و دانشگاهها و مطبوعاتِ خاص و در مجموعه هاى خاص مطرح شود؛ بعضيها هم هست كه نه، مورد استفادهى همگان است؛ بايد مطرح شود و همه استفاده كنند و بهره ببرند.
اميدوارم كه إن شاء اللّه خداى متعال توفيقى دهد، تا بتوانيم آنچه را كه موجب شكوفايى اين نظام و إن شاء اللّه توفيقات هرچه بيشتر اين ملت بزرگ و خوب و عزيز است، در كشورمان شاهد باشيم. شما عزيزان دانشگاهى، بخصوص جوانانتان كه آينده و اميدها متعلّق به شماست در اين شكوفايى و توفيقات، نقش فراوانى خواهيد داشت.
و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] ( 2). مائدة: 32
[2] (12/ 06/ 1377) بيانات در مراسم فارغالتحصيلى گروهى از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس
[3] ( 2). مائدة: 32
[4] ( 3). منظور« جورج بوش» پدر است كه به بهانه اشغال كويت توسط عراق، دستور حمله به آن كشور را صادر كرد.
[5] ( 4). ذاريات: 56